اثرات هنجارهای فرهنگی بر افسردگی: آیا فرهنگ و جامعه میتوانند عامل ایجاد افسردگی باشند؟
شیوهی نگرش مردم نسبت به جهان و پدیدههای آن، فرهنگ را شکل میدهد. به همین دلیل، به نظر میرسد که فرهنگ تأثیری بر تجربهی افسردگی افراد در سرتاسر جهان دارد. در واقع، تجربه افراد از افسردگی ممکن است در کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت باشد. به عنوان مثال، نتایج یک مطالعه کیفی نشان میدهد که در برخی کشورها، افسردگی پس از زایمان به عنوان یک بیماری مورد تأیید قرار نمیگیرد و به عنوان یک حالت ناراحتی سطحی در نظر گرفته میشود که نیازی به مداخلات پزشکی ندارد.
جامعهشناسان، به بررسی چگونگی تعامل افراد در گروههای انسانی میپردازند. آنها همچنین به مطالعه فرهنگ، نهادهای اجتماعی، و تأثیر این عوامل بر جوامع انسانی میپردازند. جامعهشناسی افسردگی نیز شامل مطالعه بافت فرهنگی است که افراد در آن زندگی میکنند، و همچنین بررسی عوامل تنشزای اجتماعی است که افراد به عنوان بخشی از زندگی اجتماعیشان با آن مواجه میشوند. در واقع، ابعاد جامعهشناختی افسردگی هم تحت تأثیر جنبههای بیولوژیکی و روانی زندگی انسانها قرار دارد و هم بر آنها تأثیر میگذارد.
شاعران و فیلسوفان از قرنهاست که درباره شباهتهای جهانی عواطف و احساسات انسان صحبت میکنند. حقیقت این است که تمامی انسانها، از لحاظ زیستشناختی شباهتهای غیرقابل انکاری با یکدیگر دارند. با این حال، عنصر «فرهنگ» تأثیر قابل توجهی در نحوهی بیان عواطف و احساسات انسانها دارد، از جمله در نگاه ما به پدیدهی افسردگی، روند بروز آن و چگونگی مقابله با آن. تمام انسانها شباهتهای زیستی دارند، اما فرهنگ به عنوان یک عنصر مهم در تجربه و بیان احساسات متفاوت افراد تأثیرگذار است.
در ادامهی این مطلب از روان، ما از منظر جامعهشناسی افسردگی به بررسی نقش فرهنگ بر شکلگیری، ابراز و درمان پدیدهی افسردگی میپردازیم. با ما همراه باشید.
علل بروز افسردگی در فرهنگهای مختلف
بسیاری از عوامل خطر بروز افسردگی در فرهنگهای مختلف مشابه هستند، از جمله جنسیت، بیکاری و وقایع آسیبزا. در واقع، محور موضوعات مرتبط با افسردگی به «از دست دادن» و «فقدان» متمرکز است. اما نگاه مردم به این فقدانها و چگونگی تفسیر ناراحتی خود از آنها در فرهنگهای مختلف بسیار متفاوت است. در فرهنگهای غربی، افسردگی را به صورت آسیبشناسی بیشتر مورد بررسی قرار دادهاند و آن را با عوامل زیست پزشکی مرتبط کردهاند.
در جوامع غربی، اعتقاد رایج بر این اصل مبنی بر این است که از طریق دوری از ناراحتی، میتوان به افراد کمک کرد. با این حال، از منظر جامعهشناسی افسردگی، بیان میشود که این پدیده یک واکنش بسیار پیچیده است که به عوامل اجتماعی، فرهنگی و بیولوژیکی بازمیگردد، و ریشههای آن کاملاً بیولوژیکی نیستند. این دیدگاه انسانها را ترغیب میکند که عوامل محیطی و رفتاری خود که میتوان بخشی از آن را روانی هم قلمداد کرد را در نظر گرفته و به جای اینکه نادیده بگیرند، افسردگی را به عنوان یک ویژگی زیستشناختی مدنظر قرار دهند.
معنای افسردگی در نقاط مختلف جهان چگونه تفسیر میشود؟
از منظر جامعهشناسی، معنای رنج و رنجآوری در فرهنگهای مختلف به شدت متفاوت است. در مکتب بودیسم، رنج به عنوان ویژگی اساسی و جزء لاینفک زندگی مطرح میشود؛ یعنی ما مراقب آن هستیم، اما سعی نمیکنیم آن را از زندگی خود حذف کنیم. در مسیحیت ارتدوکس اروپای شرقی و مکاتب سنتی کاتولیک، دو دیدگاه مذهبی درباره رنج وجود دارد.
از یک سو، رنج بیش از حد که مانع حصول اهداف شما میشود، در این فرهنگها به عنوان گناه در نظر گرفته میشود. به عبارت دیگر، رنجی که اهداف شما را به دست آوردن را غیرممکن میسازد، محکوم به گناه است. در عین حال، رنجی که به شما امکان میدهد در زندگی مشغول بمانید، فرض میشود که شما را به خدا نزدیکتر میکند. به عبارت دیگر، تحمل رنج به عنوان یک فضیلت شناخته میشود و شما را در نظر دیگران با فضیلتتر میکند. این باور گسترده در این فرهنگها اظهار میکند که تحمل رنج، شخص را به عنوان انسان با ارزشتر در نظر دیگران برجسته میکند. همچنین، رنج در کشورهای هند و اکوادور به عنوان یک شکاف در ساختارهای اجتماعی در نظر گرفته میشود که نیاز به اصلاح دارد.
آیا همهی فرهنگها افسردگی را به عنوان یک بیماری روانی میشناسند؟
از منظر جامعهشناسی، همه فرهنگها افسردگی را به عنوان یک اختلال یا بیماری روانی در حوزه سلامت روان به همان شکلی که در طب غربی توصیف میشود، تفسیر نمیکنند. زمینههای فرهنگی میتوانند به شدت بر درک و تفسیر علائمی که معمولاً با افسردگی در ارتباط هستند، تأثیر بگذارند. در حالی که احساسات غم، از دست دادن و نگرانی به طور جهانی شایع هستند، ابراز این احساسات ممکن است در فرهنگهای مختلف با تفاوتهای زیادی روبهرو شود.
در برخی از فرهنگها، احساسات مشابه افسردگی ممکن است به عنوان علائم یک بیماری روانی شناسایی نشده و به جای آن، بیشتر به عنوان پاسخهای متداول به رویدادها یا چالشهای خاص زندگی تعبیر شود. به علاوه، برخی فرهنگها ممکن است اصطلاحات یا کلمات معادل برای مفهوم "افسردگی" نداشته باشند که موجب کاستی در شناخت و ارتباط در مورد این اختلال روانی شود. این نکته نشان میدهد که هنجارهای فرهنگی میتوانند بر تمایل افراد به بحث درباره دردهای عاطفی و درخواست کمک در این زمینه تأثیرگذار باشند. این نکته نشان دهنده وجود افسردگی در این فرهنگها نیست، بلکه به این معناست که ممکن است در فرهنگهای مختلف به شکلها و نحوههای متفاوتی درک و بیان شود.
به عنوان مثال، در هند، اختلالات گوناگون روانپریشی به عنوان بخشی از طیف اختلالات افسردگی تلقی میشوند، در حالی که در ژاپن، مفهوم بیماری روانی به شدت غیرقابل قبول است و افراد به طور کلی به وجود آن اعتراف نمیکنند. بدون داشتن اطلاعات مربوط، ممکن است افراد اشتباه به نتیجه برسند که در هند، افراد با نرخ بالایی از افسردگی مواجه هستند، یا در مقابل، مردم ژاپن به ندرت به این اختلال مبتلا میشوند.
حتی در ایالات متحده، نرخ شیوع (تعداد افرادی که افسردگی را تجربه میکنند) ممکن است تحت تأثیر عوامل زمینهای فرهنگی قرار گیرد. به عنوان مثال، زنان سیاهپوست نسبت به زنان سفیدپوست ممکن است میزان کمتری از افسردگی را تجربه کنند. همچنین، مهاجران اخیر وارد ایالات متحده نسبت به فرزندان خود که احتمالاً در نگرش و رفتار "غربیتر" هستند، ممکن است میزان کمتری از افسردگی را تجربه کنند.
تحقیقات جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که تفاوتهای فرهنگی در تمرکز بر خود و جایگاه خود در سلسله مراتب اجتماعی با شیوع اختلال افسردگی ارتباط دارد. بخشی از این تفاوتها ممکن است به دلیل جهتگیری فردگرایانه در مقابل جهتگیری جمعی در یک فرهنگ خاص باشد. در فرهنگهای غربی، افراد بهطور ایدئال بهعنوان موجودیتهای مستقل در نظر گرفته میشوند که برای موفقیت فردی تلاش میکنند.
در مقابل، در فرهنگهای دیگر، خانواده یا جامعه معمولاً مهمتر از فرد در نظر گرفته میشود. اغلب، شادی شخصی به جایی از ثبات و آرامش گروه فدا میشود. در این فرهنگها، جایگاه افراد به صورت اختصاصی و فردی در نظر گرفته نمیشود. به عنوان مثال، در فرهنگهای سنتی آسیایی، معمول است که یکی از اعضای خانواده به عنوان سختکوش حقوق خود را با کل خانواده به اشتراک بگذارد. برخی از پژوهشگران در حوزهی جامعهشناسی افسردگی باور دارند که چون افراد در فرهنگهای جمعگرا تشویق نمیشوند که به رضایت شخصی خود اهمیت دهند، احساس ناامیدی از شکست در دستیابی به موفقیت شخصی را تجربه نمیکنند. در نتیجه، عدم تمرکز بر خود ممکن است منجر به کاهش یا عدم ایجاد اختلالات افسردگی شود.
از دیدگاه جامعهشناسی افسردگی، هنجارهای ما در خصوص مسئولیتها و تعهدات مختلف (نسبت به خود، اعضای خانواده، دیگران، و نهادهایی که با آنها در تعامل هستیم) نیز توسط فرهنگ ما تعیین میشود. به عنوان مثال، فردی که از یک فرهنگ به دنیا آمده است که در آن تعهدات خانوادگی به عنوان چیزی سنگین و قابل تفاوت نمیباشد، ممکن است احساس محدودیت و ناتوانی کند. از سوی دیگر، فردی از همان فرهنگ ممکن است تعهدات خانوادگی را به عنوان راهی برای احساس نیاز، مفید بودن، و شایستگی بپذیرد. همانطور که در بحث ما در مورد نظریههای شناختی ذکر شد، احساسات و افکار مرتبط با ناتوانی و سودمندی، خودپنداره و خلق و خوی افراد را تشکیل میدهد.
فرهنگ چگونه بر افسردگی تأثیر میگذارد؟
از دیدگاه جامعهشناسی افسردگی، فرهنگ نقش مهمی در شکلگیری، درک، و درمان افسردگی ایفا میکند. فرهنگها در تعریف سلامت روان، تفسیر نشانههای افسردگی، و نگرش افراد به بحث درباره احساسات افسردگی تفاوتهای چشمگیری دارند. به عنوان مثال، برخی فرهنگها ممکن است علائم افسردگی را به شیوهای جسمانی تفسیر کنند و بر روی شکایتهای مانند خستگی یا درد تمرکز کنند، در حالی که دیگران ممکن است به بیشتر علائم عاطفی یا شناختی توجه داشته باشند.
ترس از انگ دریافت کمک و ناامیدی از به اشتراک گذاشتن احساسات ممکن است بر احتمال درخواست و دریافت کمک افراد تأثیر بگذارد و فرآیند تشخیص و درمان را چالش برانگیزتر کند. همچنین، عوامل فرهنگی ممکن است بر انتخاب درمانهای مورد توجه تأثیر گذارند. به عبارت دیگر، برخی از فرهنگها ممکن است به جای رویکردهای روانپزشکی بیولوژیکی غربی، بیشتر به داروها، شیوههای سنتی یا درمانهای جایگزین متکی باشند. درک این تفاوتهای فرهنگی در فرآیند درمان افسردگی میتواند به ارائهدهندگان خدمات پزشکی کمک کند تا درمان را با توجه به پیشزمینهی فرهنگی فرد تنظیم کنند و نتایج را بهبود بخشند.
تحقیقات انجامشده در زمینه جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که برخی از فرهنگها نقشهای جنسیتی را به صورت سفت و محدود تعریف کردهاند که رفتارهای مورد انتظار را مشخص میکند. در این فرهنگها، زندگی مردان اغلب به عنوان بیرون از خانه معرفی میشود، در حالیکه نقش زنان به ویژه در محدوده خانه تعریف میشود. در این ساختارها، ممکن است حتی زنان خانههای خود را ترک نکنند مگر اینکه توسط یکی از اعضای مرد خانواده همراه شوند. به علاوه، مردان ممکن است هرگز وارد آشپزخانه نشوند.
اگر فردی از این نوع فرهنگ با یک عامل استرسزای اجتماعی مواجه شود که باعث تغییر نقشها یا چالشی برای وضعیت موجود شود، به عنوان مثال، مرگ همسر، این استرس میتواند باعث افسردگی این فرد شود. به عنوان مثال، اگر شوهری از فرهنگ با نقشهای جنسی سفت و سخت همسر خود را از دست بدهد، ممکن است نتواند به نیازهای روزمرهی فرزندانش مانند تغذیه، حمام کردن و غیره رسیدگی کند. او نمیداند چگونه از خانواده خود حمایت مالی کند و حتی ممکن است از تلاشهایش در این مسیر نیز جلوگیری شود. در نهایت، اگر نتواند نیازهای فرزندانش را برآورده کند، ممکن است هر دو خودشان را بیارزش یا بیفایده بدانند.
آیا آسیبپذیریهای ژنتیکی در مورد افسردگی در فرهنگهای مختلف وجود دارد؟
آسیبپذیری ژنتیکی در کشورها تفاوتهای اساسی دارد. به عنوان مثال، تحقیقات در زمینهی جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که در کشورهای آسیای شرقی، شیوع بالایی از ژنهای مرتبط با افسردگی وجود دارد. با این حال، با وجود این آسیبپذیریها، موارد کمتری از این اختلال ایجاد میشود. یک فرضیه این است که آسیبپذیریهای ژنتیکی با فرهنگ تکامل یافتهاند و عوامل محافظتی اضافی (در این مورد، وابستگی متقابل اضافی) ایجاد کردهاند. با این حال، هنگامی که افراد این زمینههای فرهنگی را ترک میکنند، خطر ابتلا به افسردگی در آنها بیشتر است.
تحقیقات انجامشده در زمینهی جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که ثبات اجتماعی و روابط پویا عوامل محافظتی قدرتمندی در برابر افسردگی ایفا میکنند. در کشورهای آسیای شرقی، ترویج شبکههای اجتماعی پایدار مشهود است. به عنوان مثال، بسیاری از بزرگسالان در ژاپن همچنان با افرادی که از دوران کودکی آشنایی دارند، در تماس مکرر قرار دارند. در کشورهایی مانند ایالات متحده، به دلیل دینامیک پویای اجتماعی، چنین مواردی نسبتاً کمتر مشاهده میشود.
یک فرضیه اساسی دیگر این است که برخی از فرهنگها روشهایی را برای تنظیم هیجانات و احساسات ایجاد میکنند که ممکن است موثرتر از دیگران باشند. در واقع، به دلیل تاکید بر احساسات فردی و شادی شخصی، در کشورهایی مانند ایالات متحده، تفاوتهای بین احساسات واقعی و آنچه اجتماعی قرار است احساس شود، ایجاد میشود. این موضوع ممکن است به وجود مشکلات اضافی منجر شود.
تفاوتهای فرهنگی در علائم جسمانی افسردگی
از دیدگاه جامعهشناسی افسردگی، هویت فرهنگی به طور عمده بر نحوهای که افراد خاص علائم جسمی افسردگی را تجربه میکنند، تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، برخی فرهنگها بهترین راه برای گزارش علائم جسمی افسردگی را میشناسند تا علائم روانی آن را. به عنوان مثال، تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از افراد چینی که با افسردگی مواجه هستند، اغلب از ناراحتیهای جسمی مانند احساس فشار درونی، علائم درد، سرگیجه و خستگی شکایت میکنند.
به همین تأثیر، افراد ژاپنی مبتلا به افسردگی اغلب از علائم جسمی مانند درد شکم، سردرد و گردن درد شکایت میکنند. حتی در کشورهای غربی که اختلالات افسردگی به عنوان "پذیرفتهتر" محسوب میشوند، برخی محققان این نظریه را ارائه دادهاند که برخی از شرایط مزمن (مانند درد مزمن، فیبرومیالژیا، سندرم خستگی مزمن) ممکن است بیشتر شکلهای جسمی یک اختلال روانی باشند تا مشکلات فیزیکی واقعی. برخی از پژوهشگران حتی اقدام به پیشنهاد کردهاند که فیبرومیالژیا (شرایطی که با درد، حساسیت و خستگی گسترده مشخص میشوند) باید به عنوان یک "اختلال طیف افسردگی" در نظر گرفته شود.
تحقیقات در حوزهی جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که برخی از فرهنگها ممکن است علائم افسردگی را به عنوان پاسخهای عاطفی عادی به رویدادهای خاص زندگی در نظر بگیرند. به عنوان مثال، برخی فرهنگها ممکن است انتظار داشته باشند که فرایند سوگ به مدت زمان بیشتری ادامه یابد که ممکن است از دورهی مورد انتظار فرهنگی (حدود یک سال) که در غرب قابل قبول است، طول بکشد. افراد از چنین فرهنگهایی ممکن است عجیب بپندند که یک روانشناس غربی فکر میکند ۲ سال سوگواری برای همسر از دست رفته نشان دهندهی مشکل سلامت روان است.
هنوز هم در فرهنگهای دیگر ممکن است تشخیص یک پزشک این باشد که علائم افسردگی مشکلساز است، اما این علائم را به دلایلی نسبت میدهد که برای ناظران یا پزشکان سایر فرهنگها منطقی نیست. برای مثال، بیماران ممکن است توضیحات صحیح پزشک را، به نفع توضیحاتی که در فرهنگ بیمار مورد پذیرش است، رد کنند.
به عنوان مثال، یک بیمار از چین که در ایالات متحده به پزشک مراجعه میکند، ممکن است این ایده را که عدم تعادل بیوشیمیایی مغز باعث بروز علائم افسردگی میشود را رد کند و توضیحاتی بر حسب جریان انرژی یا مفاهیم مشابه برگرفته از طب سنتی چینی ارائه دهد. چنین بیمارانی ممکن است بهترین پاسخ را از متخصصان سلامت روان یا درمانگرانی که قادر به استفاده از زبان حساس فرهنگی خود بیمار برای توصیف علت علائم افسردگی، اضطراب و رنج مربوطه هستند، دریافت کنند.
تحقیقات انجامشده در زمینهی جامعهشناسی افسردگی نشان میدهد که تفاوتهای فرهنگی در رفتار "کمکجویی" ممکن است بر درمان افسردگی تأثیرگذار باشد. به عنوان مثال، افراد غیرغربی اغلب از پزشکان بومی (از فرهنگ خود) برای درمان "بیماریهای روحی" و از پزشکان آموزشدیدهی غربی برای درمان "بیماریهای جسمی" استفاده میکنند. اگر اختلالات عاطفی در حوزهی بیماریهای جسمی در نظر گرفته نشود، افراد افسرده ممکن است به راحتی به دنبال مراقبتهای روانپزشکی یا سلامت روان برای علائم افسردگی خود نباشند.
به دلیل رواج بیشتر گفتمان عمومی در مورد افسردگی در جوامع غربی، ابتلا به افسردگی از نظر اجتماعی قابل قبولتر است و افراد بیشتری مایل به دریافت کمک هستند. در مقابل، بیماریهای روانی اغلب در فرهنگهای دیگر بیشتر مورد انگ است. بنابراین، افراد و خانوادههایشان ممکن است به دلیل شرم از اینکه به عنوان «دیوانه» شناخته شوند، بیماریهای روانی را انکار کنند. دیگران هم ممکن است برچسب «افسردگی» را از نظر اخلاقی غیرقابل قبول، شرمآور و از نظر تجربی بیمعنی بدانند.
فرهنگها همچنین از نظر میزان تکیه یا ترکیب روشهای پزشکی مکمل و جایگزین مانند گیاهان دارویی، مدیتیشن، یوگا یا سایر رویکردها در درمانهای تجویز شدهی خود برای افسردگی متفاوت هستند. افراد در برخی از فرهنگهای سنتی ممکن است داروهای ضدافسردگی غربی را رد کنند و در عین حال از داروهای گیاهی، طب سوزنی یا ورزش استفاده کنند.
از منظر جامعهشناسی افسردگی، پیشینهی فرهنگی یک فرد نیز میتواند بر ساختار بیولوژیکی او تأثیر بگذارد. افراد از فرهنگها و بخشهای مختلف جهان الگوهای متفاوتی از ژنها و اغلب الگوهای بیماریهای متفاوتی دارند که در برابر آن آسیبپذیر هستند. چنین تفاوتهای ژنتیکی میتواند تأثیر بگذارد که آیا افراد در هنگام استرس به افسردگی میپیوندند یا خیر. به طور مشابه، پیشینهی ژنتیکی و قومیتی افراد نیز میتواند بر پاسخ آنها به داروهای ضدافسردگی تأثیر بگذارد.
جامعه افسردگی را چگونه میبیند؟
جامعه افسردگی را یک اختلال روانی یا یک اختلال در حوزه سلامت روان قلمداد میکنند . دیدگاه جامعه نسبت به افسردگی در طول زمان به طور قابل توجهی تکامل یافته است، اما متأسفانه، هنوز یک انگ قابل توجه در ارتباط با بیماریهای روانی، از جمله افسردگی وجود دارد. در حالی که درک و پذیرش افسردگی به عنوان یک مشکل مربوط به سلامت روان مشروع و بهبود یافته است، هنوز همدلی و درک وجود ندارد. از منظر جامعهشناسی افسردگی، برخی ممکن است به اشتباه افراد مبتلا به افسردگی را ضعیف، تنبل یا توجهجو تصور کنند که موانع بیشتری برای کسانی که به دنبال حمایت هستند ایجاد میکند.
سوءتفاهم در مورد مأهیت افسردگی میتواند منجر به احساس انزوا، ترس از قضاوت اعضای خانواده، دوستان و همکاران شودکه همه اینها علاوه بر تاثیر بر افسردگی بر دیگر ابعاد سلامت روان نیز تاثیر میگذارد . همچنین میتواند بر نحوهی تشخیص و درمان افسردگی تأثیر بگذارد و ممکن است منجر به تأخیر در دریافت کمک از یک متخصص سلامت روان، مانند یک درمانگر آنلاین شود. حمایت، آموزش و افزایش آگاهی میتواند به تغییر این ادراکات اجتماعی و بهبود حمایت از افراد مبتلا به افسردگی کمک کند.
روشهای درمان افسردگی در فرهنگهای مختلف چگونه متفاوت است؟
از نظر دارویی، ما میدانیم که نسخهها و دوز داروها باید بر اساس عوامل مختلف از جمله قومیت تغییر کنند. دادههای زیادی وجود دارد که نشان میدهد برخی از رویکردهای موثر در ایالات متحده (مانند درمان شناختی-رفتاری) در فرهنگهای دیگر نیز امیدوار کننده به نظر میرسند. به طور مشابه، رویکردهای ذهن آگاهی از شرق در نمونههای غربی نیز مؤثر بوده است. به عنوان مثال، ما این ایدهی درمانی را مبتنی بر جوامع فردگرایانه غربی میدانیم، اما تحقیقات نشان میدهد که بودن کسی در کنار شما، حتی اگر در مورد مشکلات خود صحبت نکنید، در تمام جوامع و فرهنگها دلگرم کننده است. بنابراین، رویکردهایی که از پیوندهای اجتماعی استفاده میکنند، نویدهای زیادی برای جهانشمول شدن دارند.
روان ، همراهی در راه درمان
روان بعنوان یک پلتفرم حوزه سلامت روان در ایران ، در امر درمان و کنترل افسردگی هم گام هایی رو به رشد برداشته است . شما میتوانید با استفاده از مطالب مرتبط با افسردگی در اپلیکیشن روان ، درک بالایی از این مشکل پیدا کرده و اقدام به درمان و کنترل آن نمایید .
این مطلب فقط جنبهی آموزش و اطلاعرسانی دارد. پیش از استفاده از توصیههای این مطلب حتما با یک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیهی رفع مسؤولیت "روان" را در بخش قوانین و مقررات بخوانید.
منابع: MentalHelp, Psychology Today
2 نظر
xJSmLglu
4 ساعت قبلxJSmLglu
4 ساعت قبل